باران عشق
از همان ابتدا دروغ گفتند! مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟! پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست! از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!... اصلا این "او" را که بازی داد؟!... که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"! می بینی?! قصه ی عشقمان!
نفرین به تو ای غریبه بالاخره اومدم...از همتون معذرت میخوام که یهو غیب شدم.شرمنم ازتونفکرنکنین بی معرفتما نه بخدا یه مشکلی داشتم نمیتونستم بیام... وای دلم واسه همتون یه ذره شده بود...از همه دوستان عزیزم که تو این مدتی که نبودم به وبم اومده بودن نهایت تشکر رو دارم.خیلی دوستون دارم...قول میدم بیام به همتون سر بزنم
فاتحه ی دستور زبان را هم خوانده است...!
به تو که روزی اشنا ترین لحظه هایم بودی!
سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین با من چه کردی؟
ایا تاوان عاشق شدن و عاشق بودن این است؟!
اگر چنین است پس نفرین بر عشق...
روزگار تنها شدنم را در جاده ی انتظار می گذرانم
نفرین به تو ای غریبه...
باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد
میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج
محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم
چیزی بگو چیزی نخواهم گفت
سکوت های سر به زیر از کودکی با من است
و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه...
Design By : Night Skin |