سفارش تبلیغ
صبا ویژن


باران عشق


من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،

در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های

عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن

دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر

 

ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعداز هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد...

همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از
من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی خیلی دیر
...
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود
.
روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین

من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم


کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد.کاش...!


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/30ساعت 8:6 عصر توسط شادی| نظر|


Design By : Night Skin